باقر منصوری

شهید منصوری در شهر عباد و زهاد، خوانسار و در آشیانهای مملو از انوار ایمان قصیده حیات را سرود. به هنگام فراگیری علم در محفل تحصیل قدم نهاد و این مسیر را تا کسب مدرک دیپلم ادامه داد. اخلاق نیکو،کمک به همنوعان و مهربانی از ویژگیهای بارزی است که وی را ممتاز ساخته بود. در روزهای حماسه سازی انقلاب دوشادوش ملت انقلابی در معیت امام امت بود و با آغاز جنگ تحمیلی برای دفاع از خاک پرگهر میهن به قافله عاشقان حسینی پیوست و حماسهای جاودان نمود. وی پس از فداکاریهای بسیار درتاریخ 24/10/1365 در منطقه عملیاتی شلمچه پروانهوار به سوی حریم یار پرواز کرد و به عرشیان پیوست و پیکرپاک و مطهرش در بوستان شهدای خوانسار بخاک سپرده شد.
گلبرگ خاطره
وقتی به جبهه میرفت همراه خود از خانه مواد غذایی و وسایل درمانی از جمله: نان، روغن و انواع حبوبات و... میبرد. مادرش به او میگفت: «پس ما خودمون چی بخوریم؟» باقر در جواب میگفت: «مادرجان تمام کسانی که در جبهه هستند شریک زندگی ما هستند. آنها دارند برای شما و امثال شما میجنگند که شما در آسایش باشید».
در شب عید اعزام شد و مادرش هرچه اصرار کرد شب عید است و نرو قبول نکرد و رفت. میگفت: «من شب عید را در سنگر دوست دارم و میخواهم شب عید در کنار همسنگریهایم باشم.
گلواژه شهید
«امت شهيد پرور و قهرمان مسئوليّت ما بسيار سنگين است بايد مقاوم بود، بايد صبر را پيشه خود كنيم و بايد توجه داشته باشيم كه در اين زمان حساس و سرنوشتساز اسلام ما در خطر است. تمام ابرقدرتان شرق و غرب كه از اسلام ما سيلى خوردهاند سعى بر نابودى اين دين باشكوه كردهاند بايد آبروى اسلام را حفظ كرد، بايد خون داد تا اسلام عزيز زنده بماند. اگر خداى ناكرده كوتاهى و قصورى از ما سربزند فرداى قيامت در محضر خداوند متعال و ائمه (علیهمالسلام) و شهدا خجل زده خواهيم بود. بياييد تحت رهبرى اماممان و با اتحاد و همبستگى اين دستورات اسلام را كه ثمره خون هزاران شهيد است به پيش ببريم و در حفظ و حراست از آن بكوشيم. تنها رضاى خدا را در نظر داشته باشيد و اما پدر و مادر عزيز چگونه تشكر كنم از اينكه زحمات فراوانى را براى اينجانب متحمل شدید و چگونه عذر بخواهم از اينكه بعضى اوقات شما را ناراحت كردم در هر صورت اميدوارم كه مرا ببخشيد و از اجر اخروى برخوردار گرديد».